برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 300
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
از تیپ کسی بودن
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
آتشِ بسته-طلا
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
راست روده شدن-اسهال گرفتن
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
خمیره-سرشت-ذات
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
زهر چشم-نگاه خشم آلود
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
دول-آلت مردی به زبان کودکان
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
دلجور-همدل
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
بازار مکاره-بازار موقت
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
جملگی-تمامن-سراسر
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
اجل معلق-مرگ ناگهانی
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
چَکه-شوخ و بذله گو
آفتابزردی-غروب آفتاب
درد گرفتن دل از اسهال
افسارگسیخته(سرکش)
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
دسته پل-الک دولک
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
دوام کردن-دوام آوردن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
جایی-مستراح-توالت
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
تب و تاب-سوز و گداز
تار و مار-متفرق-پراکنده
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
چقال-مهمل بقال
دله دزدی-عمل دله دزد
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
دماغ چاقی-احوال پرسی
دمرو-کسی که دمر خوابیده
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
افتاده(فروتن، متواضع)
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
خبرکش-سخن چین
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
بوق سگ-بسیار دیر وقت
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
به باد دادن- باد دادن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
جاهل-جوان-نادان
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
دسته دیزی-قوم و خویش دور
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
بی فک و فامیل-بی کس و کار
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
چرک کردن-عفونت کردن زخم
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
پینه-وصله-پوست سخت شده
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
آتشی(تندخو، زودخشم)
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
بی سکه-بی اعتبار
چلک بازی-بازی الک دولک
زنیکه-زنکه
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
تند نویسی-سریع نویسی
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
تخم نابسمل لا-حرام زاده
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
چلاق شده-نوعی نفرین است
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
خودآموز-بدون آموزگار
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
حمله گرفتن-غش کردن
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
آفتابزردی-غروب آفتاب
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
انگشت کردن-انگشت رساندن
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
خفه خون-خفقان
باجه-جای بلیت فروشی
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
خنگ-نادان-ابله-کودن
اله و بله(چنین و چنان)
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
ته نشین شدن-رسوب کردن
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
بمیرم-قربان بروم
داد و هوار-داد و فریاد
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
باب شدن-معمول و رایج شدن
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
توان انجام کاری را داشتن
تخت و تبار-خوب و رو به راه
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
خط افتادن-خراش افتادن
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
افسارگسیخته(سرکش)
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
آبدست-ماهر-استاد
پای پس-عوض-تلافی
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
زیر شلواری-زیر جامه
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
چای نیک-قوری و کتری چای
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
چیز خور-مسموم شده
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
چسبیدن-لذت دادن
افتاده-فروتن-متواضع
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
از زورِ-از شدت-از بسیاری
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
دَم باز-چاپلوس-متملق
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
دول-آلت مردی به زبان کودکان
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
دل گُنده-سهل انگار
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
چرسی-آدم معتاد-افیونی
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
بازداشتگاه-زندان موقت
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
حق التدریس-مزد آموزگار
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
زهکونی-اردنگی-تیپا
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
آهوی خاور(آفتاب)
خسارت دیدن-زیان دیدن
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
چار طاق-به طور کامل
چنبره زدن-حلقه زدن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
آبدست(ماهر، استاد)
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
جَفت-چوب بست انگور
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
پیش کنار-بیضه-خایه
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
چَکی-وزن نکرده-یک جا
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
پشمالو-دارای موهای بسیار
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
پر و پخش-پراکنده
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
پیش کردن-راندن به جلو
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
خطایی-نوعیز آجر
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
پینه-وصله-پوست سخت شده
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
تشریف داشتن-حضور داشتن
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
چهره کردن-نگا. چهره شدن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
تته پته-لکنت زبان
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
چُل کلید-جام درویشان
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
باجی-خواهر-زن ناشناس
حمله گرفتن-غش کردن
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
خودی-آشنا
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
ته بر کردن-از ته بریدن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
خواربار-ارزاق-خوراک
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
دل و دماغ-دل و حوصله
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
ادرار بزرگ-مدفوع
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
بَزک-آرایش-چسان فسان
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
استخواندار-محکم-بااراده
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
جهیزیه-نگا. جهیز
زیر گرفتن-زیر کردن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
چغاله بادام-بادام نارس
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
بابا بزرگ-پدر بزرگ
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
چین و چوروک-چین و شکن
خداحافظی کردن-به درود گفتن
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
چلک بازی-بازی الک دولک
خدا به رد-در پناه خدا
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
دستشویی-توالت-مستراح
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
خاله وارَس-آدم فضول
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
چندر غاز-پول بسیار کم
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
چَه چَه-صدای بلبل
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
چوروکیده-پر چین و چوروک
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
خیکی-آدم چاق و فربه
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
ذوق زده-بسیار خوش حال
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
پوشک-کهنه ی بچه
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
خوابگوشی-سیلی-کشیده
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
به حق پیوستن-مردن
از سر نو-دوباره
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
البرز(بلندقامت، دلیر)
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
بارانداز-جای پیاده کردن بار
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)