ایده ها، روش ها و آموزش های علمی

ورزشی ،سلامت ،اشپزی ،سبک زندگی

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 245

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

ته نشست-رسوب

ریش شدن-ریش ریش شدن

جَرّ-کشمکش دعوا

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

پُر توپ-خشمگین

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

 

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

حیوونی-نگا. حیوانکی

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

ادا اصول(ادا اطوار)

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

خصوصی-مقابل عمومی

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

 

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

چراغانی کردن-جشن گرفتن

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

در ثانی-ثانیا-دوم

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

دلقک بازی-مسخره بازی

خیار چنبر-نوعی خیار

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

پاکاری-شغل پاکار

آدم ثانی(حضرت نوح)

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
چاره-درمان

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

نیروی انجام کاری را داشتن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

اله و بله(چنین و چنان)

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

بر وفق-مطابق-موافق

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

رج کردن-رج بستن

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

درب و داغان شدن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

 

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

 

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

تُف به دهن-حیرت زده
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

خر بی یال و دم-احمق-نادان

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

از تیپ کسی بودن

چوب خوردن-تنبیه شدن

چغل خور-سخن چین

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

 

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
پَتی-لخت-برهنه

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

چسبیدن-لذت دادن

زرت و زورت-زرت و پرت

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

دک و دنده-بالا تنه

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

ذِله کردن-ذله آوردن

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

جرینگ-صدای سکه های پول

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

چوروک خوردن-چین برداشتن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

 

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

پابوس-زیارت

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

آفتابی کردن-پدیدار کردن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

اجاق(دودمان)

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

انگشت‌شمار-کم-معدود

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

دانه دانه-یک یک

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

پاگون-سردوشی

تخم نابسمل لا-حرام زاده
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
 

ریزه میزه-ریزه پیزه

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

دک کردن-از سر وا کردن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

چغندر پخته-لبو

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

تخت پایی-صاف بودن کف پا

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

ابوقراضه(ابوطیاره)

خفه خون-خفقان

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

چال-گودی-حفره

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

زرت و زورت-زرت و پرت

آدم-نوکر

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

خاطر جمع-مطمئن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

از سر نو-دوباره

خوب-کافی-بسیار

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

درمانگاه-جای درمان بیمار

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

ریشو-دارای ریش بلند

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

تپلی-گرد و چاق

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

 

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

خِر-حنجره-گلو

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

چغندر پخته-لبو

پاکاری-شغل پاکار

چلو-برنج آب کشیده

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

زنانه-ویژه ی زنان

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

خودآموز-بدون آموزگار

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

ریق زدن-ریغ زدن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
 

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

 
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

 

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

 

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

خیز-ورم-آماس

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

دیر کردن-تاخیر کردن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

چغل خور-سخن چین

 

خونسرد-آرام-بی خیال

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

 

دل و دماغ-دل و حوصله

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
تریت- تلیت

چین و خم-پیچ و تاب

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

پشه زدن-نیش زدن پشه

خش-صدای گرفته-خراش

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

حمله کردن-یورش بردن

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

اله و بله(چنین و چنان)

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

رکاب دادن-راهی جایی شدن
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

دلسوز-غمخوار

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

 
زرت و پرت-چرت و پرت

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

پَلِه-پول
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

پسله-جای پنهان-در نهان

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

دسته دیزی-قوم و خویش دور

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)
زیر آبی-زیرآبکی

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
زهره ترک شدن-زهره آب شدن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

 

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

آبِ کبود-آسمان

بنا-قرار

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

حرف-سخن-گفتار-کلام

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

خیر مقدم-خوش آمد

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

ته نشست-رسوب

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

خدا به همراه-خدا خافظ

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

تپل مپل-چاق و چله

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

جفنگیات-سخنان یاوه

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

دنیا آمدن-زاده شدن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

بمیرم-قربان بروم

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

چار راه-محل تقاطع دو راه

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

 
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
تاریخچه-تاریخ مختصر

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست
پشه کوره-پشه ی ریز

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

تلمبار- تل انبار

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

 
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

پُر کار-فعال-با پشتکار

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

 

دست آموز کردن-تربیت کردن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

روان کردن-از بر کردن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

اسب چوبین(تابوت)

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

انداختنی-جنس نامرغوب

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

چته ؟-تو را چه می شود ؟

 

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

دوام آوردن-استقامت کردن

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

ریق زدن-ریغ زدن

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

رشته فرنگی-ماکارونی

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

بردن از رو- از رو بردن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

 
دود چراغ-کشیدن شیره

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

دوری-ظرف غذاخوری پهن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

خر و پف-نگا. خرناس

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

 

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

چوروک خوردن-چین برداشتن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

 
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

با خدا-خداشناس-مومن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

بَهمان-فلان

اُق زدن(بالا آوردن)

چوق-چوب-تومان

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

دهن-واحد آواز خواندن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

پینه زده-وصله کرده

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

حاجیت-بنده

 

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

دهن دره-خمیازه

 

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

زاق-چشم زاغ چشم

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

اُرُسی-کفش

زپرتو-ضعیف-بی دوام

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

خوش انصاف-با انصاف-منصف

داو-نوبت بازی

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

خنک کردن-سرد کردن

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

بی فک و فامیل-بی کس و کار

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

دک کردن-از سر وا کردن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

خرج راه-هزینه ی سفر

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

زَوال-مست مست-لول

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

پیاله فروشی-میخانه

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

 

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

 

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

جملگی-تمامن-سراسر

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

 

بیخ خِر-بیخ گلو

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

خرمن-انبوه و پرپشت

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

خبر-گزارش رویداد

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

حق دادن-تایید کردن

 

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

 

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

چنگول زدن-پنجه زدن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

دایی قزی-دختر دایی

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها