لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 287
چلک بازی-بازی الک دولک
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
زیر جلکی-پنهانی
باب-مرسوم-معمول
بنا کردن-شروع کردن
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
زاق-چشم زاغ چشم
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
در چاه افتادن-فریب خوردن
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
دراز کش-افتاده-خوابیده
بُراق-خشمگین-عصبانی
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
دلجور-همدل
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
حساب کردن-پرداختن خرج
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
دست فروشی-شغل دست فروش
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
از پشت کوه آمدن-بیخبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
با محبت-زود جوش و مهربان
زمخت-درشت-ناهنجار
اروای ننهات(ارواح بابات)
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
حَب-قرص
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
تر دست-ماهر-شعبده باز
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
بی فکر-لاابالی-بی قید
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
کسی را اذیت و آزار کردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
ته آواز-صدای نسبتن خوب
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
ذِله شدن-ذله آمدن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
ژوری-هیئت داوران
خش-صدای گرفته-خراش
خرابکار-اخلالگر-تروریست
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
خیس کردن-ادرار کردن به خود
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
پُف-فوت-ورم-آماس
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
آفتاب به آفتاب-هر روز
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
راه مکه-کهکشان
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
تحصیل کرده-درس خوانده
راپرت-گزارش-خبر
حیوون-نگا. حیوان
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
انگشت کردن-انگشت رساندن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
جِر-اوقات تلخی-لج
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
چروک انداختن-چین انداختن
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
چاخان پاخان-دروغ
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
تراشیده شدن-لاغر شدن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
حبف و میل-ریخت و پاش
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
پیله-مو
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
تو در تو- تو به تو
خایه دار-با جرات-شجاع
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
رمباندن-خراب کردن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
اوضاع احوال-وضع و حال
جگری-به رنگ جگر
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
روان کردن-از بر کردن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
حاجی خرناس-لولو
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
خرج راه-هزینه ی سفر
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
چرس رفتن-حشیش کشیدن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
دست پیش-گدا
اهل آن کار (کار بد)
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
بفرما زدن-تعارف کردن
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
بد قماش-بد جنس-خبیث
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
آبدار-سخت-شدید-سنگین
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
باش !-نگاه کن-ببین
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
درآمد-عایدی
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
خر زور-نیرومند-پرزور
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
چارلا-چهار لا-چهار تو
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
دست چین-گزیده-منتخب
خر زور-نیرومند-پرزور
رجاله-اراذل و اوباش
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
حیوون-نگا. حیوان
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
آکَل-آقای کربلایی
چراغان شدن-جشن گرفتن
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
چار چشم-کسی مه عینک می زند
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
پوشک-کهنه ی بچه
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
رد پا-جای پا-اثر
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
خاک پاک-زادگاه
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
بد قلق-بد عادت-بد ادا
پیله-مو
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
بَرج-خرج های خارج از خانه
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
جِر-اوقات تلخی-لج
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
پیش کردن-راندن به جلو
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
چرب دست-ماهر-زبر دست
زیر لبی-زیر زبانی
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
اَتَر زدن-فال بد زدن
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
دال-خمیده-کج
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
جهود ی-هودی-مقتصد
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
جاهل پسند-چیزی که جوان
بجا آوردن-شناختن-دریافتن
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
پُخت کردن-پختن
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
زحمت کشیدن-کار کردن
جگری-به رنگ جگر
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
زیر چاقی-مهارت
آیَم سایَم(گاهکاهی)
الفرار(گریز، بگریز !)
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
راست و ریس-موانع و معایب
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
حاضر و آماده-آماده
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
راستکی-واقعی
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
بی فک و فامیل-بی کس و کار
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
پیله-مو
چار دیواری-خانه
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
ارباب حجت-اهل منطق
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
بدلی-تقلبی-جنس بد
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
پله خوردن-دارای پله بودن
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
افسارگسیخته-سرکش
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
جگرک-نگا. جغور بغور
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
بَر و رو-قد و قامت-چهره
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
درآمد-عایدی
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
آمدن-آغاز به کاری کردن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
چین چین-پر از چین
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
دریافتی-حقوق
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
پینه-وصله-پوست سخت شده
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
روی خود کشیدن-رو کشیدن
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
خپله-چاق و کوتاه قد
چنگ انداختن-چنگ زدن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
از سر نو-دوباره
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
پُخت-هر نوبت از پختن
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
آلکلی(معتاد به الکل)
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
احدالناس-کسی-فردی
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
جز و ولز-نگا. جز و وز
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
خلاص-تمام شد-مُرد
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
اقلکم(دستکم، لااقل)
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
آفتابزردی(غروب آفتاب)
خایه دار-با جرات-شجاع
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
حُقه-زرنگ و ناقلا
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
از دست دادن(گم کردن)
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
دو به دو-دو تا دو تا
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
تمام و کمال-کامل-به تمامی
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
حساب کردن-پرداختن خرج
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
آب نخوردن(درنگ نکردن)
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
دست نماز-وضو
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
پس رفتن-عقب رفتن
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
خود را بستن-پول دار شدن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
زیر دل زدن-تهوع آوردن
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
تیار-درست و آماده
آبِ سیاه(نیمه کوری)
رم کردن-رمیدن-گریختن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
آفتابزردی-غروب آفتاب
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
پَس-ناجور-خراب
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
آبدست-ماهر-استاد
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
آب و رنگ-طراوت و شادابی
تُف کار-بچه باز
جِر-اوقات تلخی-لج
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
تا-لنگه-همتا
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
چوغ-چوب