ایده ها، روش ها و آموزش های علمی

ورزشی ،سلامت ،اشپزی ،سبک زندگی

کاملترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی قسمت سیزدهم

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

پا-حریف

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

خودسر-گستاخ-سرکش

دال-خمیده-کج
 

تمام کردن-مردن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

 

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

 

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

 

روی خود کشیدن-رو کشیدن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

دست کج-نامطمئن-دزد

 

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

 

از جگر گذشتن-نامردی کردن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

بند کردن-محکم کردن

درد دل-غم و اندوه درونی

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

چاخان پاخان-دروغ

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

خیکی-آدم چاق و فربه

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

 

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

چارخانه-شطرنجی

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

 

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

پاشیر-گودال پای شیر آب
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
توالت کردن-آرایش کردن

چرب دست-ماهر-زبر دست

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

توالت کردن-آرایش کردن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
دک و پوز-دهان و لب و دندان

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

جهود ی-هودی-مقتصد

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

ار زبان کسی(از قول کسی)

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

 

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

تند نویسی-سریع نویسی

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

دستِ راست-سمت راست

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

چینه-دیوار گلی

چوچول باز-دغل-بی حیا

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

خاکروبه-زباله-آشغال

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

جن زده-دیوانه

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

دراز کش-افتاده-خوابیده

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
دود چراغ-کشیدن شیره

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

خود را خوردن-رنج بردن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

دوا درمان-مداوا-معالجه
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

جوشی شدن-عصبانی شدن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

حقه زدن-فریب دادن

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

چاشته بندی-ته بندی

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

ژوکر-آدم همه فن حریف

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

در چاه افتادن-فریب خوردن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

در دست-آماده-حاضر

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

 

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

 

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

 

زیاده روی-افراط-اسراف

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

پول چای دادن-انعام دادن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

دست بالا-حداکثر

آب نخوردن-درنگ نکردن

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

 

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
 

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

زنانه-ویژه ی زنان

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

آزگار-زمان دراز

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

از تیپ کسی بودن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

آخرین تحویل-قیامت

 

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

جاپیچ-جاکش-دلال محبت
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

تت و پت-لکنت زبان

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

الفرار(گریز، بگریز !)

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

 

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

 

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

 

درخت اگر-امید پوچ و واهی

دک کردن-از سر وا کردن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

خر و پف-نگا. خرناس
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

 
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

 
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

پُف-فوت-ورم-آماس

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

از زبان افتادن(لال شدن)

جایی-مستراح-توالت

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

زیر سر داشتن-آماده شدن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

خاکه زغال-ریزه ی زغال

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

پیاله فروش-میخانه چی

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

 

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

 
حیوونکی-نگا حیوانکی

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

پشت رو-وارونه

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

خاک به دهنم-زبانم لال
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

خدا به رد-در پناه خدا

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

خودی-آشنا

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

چقال-مهمل بقال

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

حمله-بیماری غش-صرع

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

به خط کردن-به صف کشیدن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

 

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

حَب-قرص
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

پابوس-زیارت

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

زیاده روی-افراط-اسراف

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

چرک-کثیف

چشم انداز-منظره

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

 

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

دولابچه-کمد کوچک

چراغ الله-نگا. چراغ

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

 

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

بقچه بندی-ران چاق

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

 

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

پیش کردن گربه-راندن گربه

احوال گرفتن-جویای حال شدن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
از زورِ(از شدت، از بسیاری)

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

حاجی ارزانی-گران فروش

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

دست اول-نو و تازه

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

پیش کسوتی-قدمت و برتری

 

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

داو-نوبت بازی

آب آتش زده(اشک)

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

دَم باز-چاپلوس-متملق

نیروی انجام کاری را داشتن

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

پکاندن-ترکاندن

به درک- به جهنم

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

داغان-از هم پاشیده-پریشان

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

دک و دهن-دک و پوز

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

خریت-نادانی-حماقت

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

آب آتش مزاج(می سرخ)

بی رگ-بی غیرت-بی حس

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

باب شدن-معمول و رایج شدن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

برده خورده-ملاحظه-پروا

بید خورده-کهنه و فرسوده

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

 

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

باد گرفتن-مغرور شدن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

دق مرگ-دق کش
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

دلقک-شخص مسخره

جاده کوبی-راه صاف کردن

زیر پوش-جامه ی زیرین

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
تریاکی-معتاد به تریاک

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

 

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

ذِله شدن-ذله آمدن

 

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

پُخت کردن-پختن

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

بیخ خِر-بیخ گلو

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

 

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

زبان تر کردن-سخن گفتن

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

خاک پاک-زادگاه

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

دم-هنگام

اطفال باغ(گل‌های تازه)

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

چِخ کردن-راندن سگ

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

دهنه سرخود-بی بند و بار

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

 

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

حمله کردن-یورش بردن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

خاک بر سری-بی آبرویی

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

ته نشست-رسوب

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

دام پزشک-پزشک حیوانات

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

جای پا-اثر-نشانه-رد

دیالله-زود باش دیگه !

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

با متانت-با وقار

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

از تیپ کسی بودن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

 

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

رو شور-سفیداب

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

چرند-حرف پوچ و بی معنی

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

زنانه-ویژه ی زنان

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
خرده خرجی-خرج های اندک
چیله-هیرم-خاشاک

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

توالت کردن-آرایش کردن

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

چلو چو انداز-شایعه پخش کن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

 

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
تمام و کمال-کامل-به تمامی
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

پیش رس-زود رس

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

زیر سری-بالش-متکا

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

رج کردن-رج بستن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

چک و چانه-کنایه از دهان

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

اهل آن کار (کار بد)

حرف شنو-سر به را-مطیع

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

بالینی-کلینیکی

 
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی