ایده ها، روش ها و آموزش های علمی

ورزشی ،سلامت ،اشپزی ،سبک زندگی

کاملترین مجموعه فرهنگ لغت مردم کوچه بازار مردم ایران قسمت هشتم

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

تنبان درآر-بی حیا-دریده

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

خِرخِره-حلق-حلقوم

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

زبان نفهم-کودن-بی شعور
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

چنار تجریش-متلک بد

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

پشت-نسل-فرزندان

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

داغان-از هم پاشیده-پریشان

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

چُل-آلت مرد

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

 

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

آهوی خاور-آفتاب

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

دوره-مهمانی-زمانه

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

 

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

خشکه بار-نگا. خشکبار

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

 
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
دخترکی-دوشیزگی-بکارت

تند و تیز- تند تیز

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

تند و تیز- تند تیز

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

خیط کاشتن-خطا کردن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

 

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

بیخ خِر-بیخ گلو

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

پشته کردن-روی هم انباشتن

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

دو به دو-دو تا دو تا

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

 

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

دست کم-حداقل

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

آخرین تحویل-قیامت

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

خوش قلق-رام-خوش خوی

دال به دال-پشت سر هم

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

آی زرشک-آی زکی

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

زالو-آدم سمج

 

دود-دخانیات-مواد مخدر

 

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
حمله ای-مبتلا به بیماری غش

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

بد اخم-عبوس و ترشرو

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

پیشی-گربه در زبان کودکان

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

خلق الله-مردم

چَکه-شوخ و بذله گو

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

بنگی-معتاد به حشیش

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
به هم زدن-قطع رابطه کردن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

 

بَزک-آرایش-چسان فسان

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
 

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

اختر شمردن-شب‌بیداری

رو انداز-لحاف

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)
از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

دزد زده-سرقت شده

چرک کردن-عفونت کردن زخم

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

حق البوق-رشوه

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
خدا به رد-در پناه خدا

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
 

دوا خور-معتاد به الکل

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

رم کردن-رمیدن-گریختن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

چروک-چین و شکن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

پیگرد-پی گیری-تعقیب

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

 

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

 

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

تخم جن-حرام زاده

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

جاکش-پا انداز-دلال محبت

پاگون-سردوشی

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

خاور زمین-قاره ی آسیا

پول خرد-پول سکه ای

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

دلقک-شخص مسخره

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

حُقه-زرنگ و ناقلا

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

اشک کوه-یاقوت-لعل

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

جلز-نگا. جز

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

بید خورده-کهنه و فرسوده

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

پرداختی-مبلغ داده شده

الفرار-گریز-بگریز !

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

بزرگداشت-احترام-تکریم

بالینی-کلینیکی
درد دل-غم و اندوه درونی
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

 

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

خرده قرض-بدهی اندک

 

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

ژوکر-آدم همه فن حریف

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

 

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

چیل-آدم بد بیار

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

به جا آوردن-شناختن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

جامغولک-حقه-حیله

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

خجالتی-کم رو-پرحیا

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

راستکی-واقعی

 
جَخت-متضاد صبر

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

 

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
 

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

پای پس-عوض-تلافی

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

روغن داغ-روغن گداخته

خنکای صبح-سحرگاه

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

اسب چوبین(تابوت)

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

روی خود کشیدن-رو کشیدن

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

بخار-توانایی-شایستگی
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

ازدست‌رفته(عاشق)

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

دزدیده-دزدکی

 

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

چیز خور-مسموم شده

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

پشته کردن-روی هم انباشتن

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

 

جای سفت-وضعیت سخت

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

پنج تن آل عبا- پنج تن

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

تنگاب آمدن-به جان آمدن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

زهره کردن-بسیار ترساندن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

دق مرگ-دق کش

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

 

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

آبِ کبود(آسمان)

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

 

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
 

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

آکله فرنگی(سیفلیس)

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
جرواجر کردن-پاره پاره کردن

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

پخش-پراکنده

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

خرخاری-همدیگر را خاراندن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

خدا به رد-در پناه خدا

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

ابوقراضه-ابوطیاره

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

تِر زدن-خراب کردن کار

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

 
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

خر و پف-نگا. خرناس

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

ذِله کردن-ذله آوردن

آواز شدن-شهره شدن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

بند آوردن-متوقف کردن

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

 

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

دود-دخانیات-مواد مخدر

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

حرف پوچ-سخن بی معنی

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

 

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

آشغالی-سپور

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

پیشی-گربه در زبان کودکان

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

دست بده داشتن-بخشنده بودن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

 

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

زیر آبی-زیرآبکی

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

 

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

پاکاری-شغل پاکار

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

پول مول-پول

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

جِر-اوقات تلخی-لج

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

بفرما زدن-تعارف کردن

احدالناس(کسی، فردی)
درز گرفته-کوتاه کرده

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

روغن داغ-روغن گداخته

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

رخصت خواستن-اجازه خواستن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

دنباله رو-پی رو-مقلد

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

جلز-نگا. جز

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

 

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

 

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

چَک-سیلی-کشید

 

الانه(همین حالا، هم اکنون)

آبِ سیاه-نیمه کوری
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

بَزک-آرایش-چسان فسان

پیله-مو
پروار-فربه-چاق

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

دست آموز کردن-تربیت کردن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

 

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

 

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

چراغ باران-چراغانی

پوست کنده-رک و بی پرده

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

 
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

 

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

 

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

ازدست‌رفته-عاشق

امن و امان(بدون بیم و هراس)

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

 

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

پیر شَوی-عمرت دراز باد

 

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

زهره دان-کیسه ی صفرا

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

درز گرفته-کوتاه کرده

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

تمام و کمال-کامل-به تمامی

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.