لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 372

دبنگ-احمق-کودن

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

خارج از حد-بیش از اندازه
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

تار و مار-متفرق-پراکنده

ریش شدن-ریش ریش شدن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

دل رحم-مهربان

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

بچگی کردن-بیخردانه

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

جون جونی-نگا. جان جانی

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

خاله بی بی-نوعی آش

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

حیوون-نگا. حیوان

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
جان جانی-صمیمی-یکدل
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
چشم گود شدن-لاغر شدن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

اجباری(خدمت سربازی)

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

اشک کوه-یاقوت-لعل

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

زبون-حقیر-توسری خور
چوب خوردن-تنبیه شدن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

بَرج-خرج های خارج از خانه

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

پیله-مو

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

پیمانی-استخدام غیر رسمی

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

پخش-پراکنده

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
خاور زمین-قاره ی آسیا

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

از دست دادن-گم کردن

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن


از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

تو دوزی-دوختن از درون

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
پشت-نسل-فرزندان

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

دور-بار-دفعه-نوبت
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

اجابت کردن معده-قضای حاجت

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن


جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

بیا بیا- برو برو
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

حلال وار-به صورت حلال

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

د ِ-پس-آخر

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

در چاه افتادن-فریب خوردن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

پر و پاچه-پا-پاچه

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
خوش منظره-خوش نما-زیبا

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

زهره کردن-بسیار ترساندن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

آمدیم (و) . . . (فرض کنیم که)

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

زیر شلواری-زیر جامه

راست روده شدن-اسهال گرفتن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

حرف گوش کن-حرف شنو

جوراجور-دارای انواع گوناگون

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

رومیزی-منسوب به میز

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

جوراجور-دارای انواع گوناگون

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

احتیاطی-نجس-ناپاک

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

بنا-قرار

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود


پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

ختم شدن-پایان گرفتن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

پیش کسوتی-قدمت و برتری

چروکیدن-چین دار شدن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

دسته پل-الک دولک

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

حق گرفتن-نگا. حق بردن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
چلو صاف کن-آبکش

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

بنا کردن-شروع کردن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

خاور زمین-قاره ی آسیا

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

چُر-ادرار

آدم ثانی(حضرت نوح)

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

چهار دستی-فراوانی

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

حبه کردن-دانه دانه کردن
آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)
به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

تو دار-راز نگهدار

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

باب شدن-معمول و رایج شدن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

ادا اصول-ادا اطوار

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

احدالناس(کسی، فردی)
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

دوری-ظرف غذاخوری پهن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

حالی کردن-فهماندن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

دسته جمعی-باهم-گروهی

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

تند نویسی-سریع نویسی

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

جایی-مستراح-توالت

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

پیش کنار-بیضه-خایه

خیرات کردن-چیزی را

چرمی-از جنس چرم

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

چول-بیابان

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

جار-چلچراغ-شمعدان

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

پوشک-کهنه ی بچه

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

دوبل-دو برابر

زن بردن-همسر گرفتن مرد

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
داماد-مرد تازه زن گرفته

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن


خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

راست و ریس-موانع و معایب

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

دک و پوز-دهان و لب و دندان

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

خدا نگهدار-خدا حافظ
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

زَوال-مست مست-لول

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

پا-حریف

خیار چنبر-نوعی خیار

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

برادر تنی-برادر حقیقی

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

چراغ باران-چراغانی
بوق سگ-بسیار دیر وقت

حرام و حرس-ریخت و پاش

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

چشم زاغ-بی شرم

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

الحق-به‌راستی-حقیقتن

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

پیش بینی کردن کار یا شخصی

چشم کردن-چشم زدن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

خاطر جمع-مطمئن

چنبره زدن-حلقه زدن

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

چرک-کثیف

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

خال مَخال-خال خال

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

زبان در قفا-زبان پس قفا

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

زبان پس قفا-نوعی گل است
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

زیر آبی-زیرآبکی

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

چین و خم-پیچ و تاب

چشه ؟-او را چه شده ؟

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

آشنا روشنا-دوست آشنا

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

تیار-درست و آماده

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

خانه یکی-صمیمی و یکدل

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

پیه سوز- پی سوز

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

چوروکیده-پر چین و چوروک

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

خشخاشی-نان خشخاش زده

زانویی-زانو
وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

تریت- تلیت

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

توان انجام کاری را داشتن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

بازو دادن-یاری دادن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)


با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

افتادن بچه-سقط شدن جنین

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

چار میخ-اذیت و آزار سخت
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

چوروک خوردن-چین برداشتن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

چار نعل-به سرعت-به تاخت

شماره ی نوشته : ۱- ۹ / ۷

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

حهاز-کشتی بزرگ

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

الفرار-گریز-بگریز !

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

چوچول باز-دغل-بی حیا

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

پوست پیازی-نازک و بی دوام

خبره-ماهر-استاد

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

جاگرم کردن-در جایی ماندن
بده اون دستت-آی زکی !

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

تلکه بند شدن- تلکه کردن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

رنگ شدن-گول خوردن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

رگ ترکی-تعصب نژادی

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

داد و هوار-داد و فریاد

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

زیر پوش-جامه ی زیرین

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب