لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 372
دبنگ-احمق-کودن
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
خارج از حد-بیش از اندازه
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
تار و مار-متفرق-پراکنده
ریش شدن-ریش ریش شدن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
دل رحم-مهربان
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
بچگی کردن-بیخردانه
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
خاله بی بی-نوعی آش
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
حیوون-نگا. حیوان
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
جان جانی-صمیمی-یکدل
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
چرسی-آدم معتاد-افیونی
اجباری(خدمت سربازی)
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
اشک کوه-یاقوت-لعل
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
زبون-حقیر-توسری خور
چوب خوردن-تنبیه شدن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
بَرج-خرج های خارج از خانه
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
پیمانی-استخدام غیر رسمی
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
پخش-پراکنده
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
خاور زمین-قاره ی آسیا
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
از دست دادن-گم کردن
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
تو دوزی-دوختن از درون
پشت-نسل-فرزندان
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
دور-بار-دفعه-نوبت
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
بیا بیا- برو برو
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
حلال وار-به صورت حلال
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
در چاه افتادن-فریب خوردن
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
زهره کردن-بسیار ترساندن
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
آمدیم (و) . . . (فرض کنیم که)
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
زیر شلواری-زیر جامه
راست روده شدن-اسهال گرفتن
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
حرف گوش کن-حرف شنو
جوراجور-دارای انواع گوناگون
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
رومیزی-منسوب به میز
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
احتیاطی-نجس-ناپاک
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
ختم شدن-پایان گرفتن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
پیش کسوتی-قدمت و برتری
چروکیدن-چین دار شدن
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
دسته پل-الک دولک
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
حق گرفتن-نگا. حق بردن
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
چلو صاف کن-آبکش
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
بنا کردن-شروع کردن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
خاور زمین-قاره ی آسیا
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
چُر-ادرار
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
چهار دستی-فراوانی
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
حبه کردن-دانه دانه کردن
آفتابزردی(غروب آفتاب)
به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
باب شدن-معمول و رایج شدن
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
ادا اصول-ادا اطوار
احدالناس(کسی، فردی)
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
دوری-ظرف غذاخوری پهن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
حالی کردن-فهماندن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
دسته جمعی-باهم-گروهی
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
تند نویسی-سریع نویسی
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
جایی-مستراح-توالت
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
پیش کنار-بیضه-خایه
خیرات کردن-چیزی را
چرمی-از جنس چرم
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
چول-بیابان
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
جار-چلچراغ-شمعدان
آدم بیمعنی-آدم بیخود
پوشک-کهنه ی بچه
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
دوبل-دو برابر
زن بردن-همسر گرفتن مرد
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
داماد-مرد تازه زن گرفته
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
راست و ریس-موانع و معایب
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
دک و پوز-دهان و لب و دندان
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
زَوال-مست مست-لول
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
پا-حریف
خیار چنبر-نوعی خیار
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
چراغ باران-چراغانی
بوق سگ-بسیار دیر وقت
حرام و حرس-ریخت و پاش
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
چشم زاغ-بی شرم
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
چشم کردن-چشم زدن
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
خاطر جمع-مطمئن
چنبره زدن-حلقه زدن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
چرک-کثیف
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
خال مَخال-خال خال
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
زبان در قفا-زبان پس قفا
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
زبان پس قفا-نوعی گل است
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
چین و خم-پیچ و تاب
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
آشنا روشنا-دوست آشنا
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
پیه سوز- پی سوز
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
چوروکیده-پر چین و چوروک
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
خشخاشی-نان خشخاش زده
زانویی-زانو
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
تریت- تلیت
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
توان انجام کاری را داشتن
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
بازو دادن-یاری دادن
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
افتادن بچه-سقط شدن جنین
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
چوروک خوردن-چین برداشتن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به دست آوردن)
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
چار نعل-به سرعت-به تاخت
شماره ی نوشته : ۱- ۹ / ۷
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
رسانه-وسیله ی ارتباطی
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
الفرار-گریز-بگریز !
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
جاگرم کردن-در جایی ماندن
بده اون دستت-آی زکی !
تلکه بند شدن- تلکه کردن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
رنگ شدن-گول خوردن
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
رگ ترکی-تعصب نژادی
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
داد و هوار-داد و فریاد
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
زیر پوش-جامه ی زیرین
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن