مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 226
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
چروک-چین و شکن
آب نخوردن-درنگ نکردن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
پشم و پیله-ریش
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
از سر نو-دوباره
خمیره-سرشت-ذات
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
رفتگر-سپور-آشغالی
ذلیل مرده-ذلیل شده
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
تنوری-پخته شده در تنور
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
زُل-خیره
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
زار زدن-سخت گریه کردن
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
دو زاری-سکه ی دو ریالی
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
دست کج-نامطمئن-دزد
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
آب تاختن(پیشاب کردن)
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
خلق الله-مردم
ازدسترفته-عاشق
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
خیط کشیدن-خط کشیدن
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
چاشت-صبحانه-ناشتایی
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
راحت کردن-کشتن
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
بد قماش-بد جنس-خبیث
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
داغان-از هم پاشیده-پریشان
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
خرابکار-اخلالگر-تروریست
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
چرکوندی-لکه دار کثیف
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
تُف کار-بچه باز
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
جملگی-تمامن-سراسر
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
اختر شمردن-شببیداری
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
اله و بله-چنین و چنان
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
چال-گودی-حفره
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
زهر چشم-نگاه خشم آلود
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
چال افتادن-گود شدن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
اطفال باغ-گلهای تازه
زانویی-زانو
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
دله دزدی-عمل دله دزد
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
بفرما زدن-تعارف کردن
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
آهو چشم-معشوق-شاهد
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
آخرین تحویل(قیامت)
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
باربند-جای نهادن و بستن بار
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
حقه زدن-فریب دادن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
چس خوری-خست-بخل
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
در نتیجه-سرانجام-عاقبت
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
درد دل-غم و اندوه درونی
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
جون جونی-نگا. جان جانی
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
درد گرفتن دل از اسهال
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
بد قماش-بد جنس-خبیث
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
بسیار دلواپس و نگران بودن
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
خوش بنیه-سالم و قوی
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
به هم زدن-قطع رابطه کردن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
مال دنیا
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
باردار-آبستن-حامله
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
ریشو-دارای ریش بلند
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
خصوصی-مقابل عمومی
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
دیر چسب-دیر آشنا
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
تو دوزی-دوختن از درون
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
چاک کردن-نگا. چاک دادن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
زیر سری-بالش-متکا
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
پاکاری-شغل پاکار
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
به تور زدن- به تور انداختن
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
زار-کوتاه شده ی زایر
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
آیَم سایَم-گاهکاهی
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
بی قواره-بد شکل
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
چانه لغی-راز داری نکردن
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
ارزانی(بخشیدن، دادن)
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
راحت کردن-کشتن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
حرام و حرس-ریخت و پاش
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
چار راه-محل تقاطع دو راه
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
چنگولک-سست و ضعیف
بادپا-تند رو-تیز تک
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
بمیرم-قربان بروم
بند آوردن-متوقف کردن
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
اقلکم-دستکم-لااقل
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
حشری-شهوت ران-پر شهوت
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
ریختگی-ریزش
چرکو-آدم کثیف
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
دزد و حیز-نادرست و مکار
چوروکیده-پر چین و چوروک
رکاب دادن-راهی جایی شدن
حلال وار-به صورت حلال
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
چپ دادن-رد کردن
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
جُربزه-قدرت-توانایی
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
آفتابزردی-غروب آفتاب
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
تعلیمی-عصای کوچک
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
ارزانی(بخشیدن، دادن)
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
جوشی شدن-عصبانی شدن
چقال-مهمل بقال
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
جگر گوشه-فرزند
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
دور برد-دارای برد زیاد
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
دسته-ساعت دوازده
اسیر خاک-مرده-تنپرور
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
انگشت کردن(انگشت رساندن)
چشم کردن-چشم زدن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
دریافتی-حقوق
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
حساب کردن-پرداختن خرج
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
جامغولک-حقه-حیله
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
حرف پوچ-سخن بی معنی
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
ترش ابرو-عبوس
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
بر وفق-مطابق-موافق
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
دال به دال-پشت سر هم
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
به جا آوردن-شناختن
آب تاختن(پیشاب کردن)
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
پشه کوره-پشه ی ریز
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
آب سیر(جانور خوشرفتار)
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
دست خدا به همراه-در پناه خدا
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
خالی خالی-بدون چیز دیگری
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
خرج تراشی-هزینه درست کردن
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
آهوی خاور-آفتاب
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
پیاله فروش-میخانه چی
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
جراندن-جر دادن-پاره کردن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
بلا نسبت-دور از جانب شما
جهود ی-هودی-مقتصد
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
حقه زدن-فریب دادن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
این خاکدان-دنیا
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
ته دار-پایه دار
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن