ایده ها، روش ها و آموزش های علمی

ورزشی ،سلامت ،اشپزی ،سبک زندگی

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 226

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

چروک-چین و شکن

آب نخوردن-درنگ نکردن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

 

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
پیه دل باز کردن-تحمل کردن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

پشم و پیله-ریش

خدا به دور-پناه بر خدا

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

از سر نو-دوباره

خمیره-سرشت-ذات

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

 

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

رفتگر-سپور-آشغالی

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

ذلیل مرده-ذلیل شده

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

تنوری-پخته شده در تنور

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

 

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

زُل-خیره

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

زار زدن-سخت گریه کردن

اُق زدن(بالا آوردن)

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

دست کج-نامطمئن-دزد

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

آب تاختن(پیشاب کردن)

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

خلق الله-مردم

ازدست‌رفته-عاشق

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

 
خیط کشیدن-خط کشیدن

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

چاشت-صبحانه-ناشتایی

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

راحت کردن-کشتن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

 

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

بد قماش-بد جنس-خبیث

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

داغان-از هم پاشیده-پریشان

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

خرابکار-اخلالگر-تروریست

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

 

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

 

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

انسان بودن-شریف و درست بودن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

چرکوندی-لکه دار کثیف

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

تُف کار-بچه باز

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

جملگی-تمامن-سراسر

باد گلو زدن-آروغ زدن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

آب تاختن(پیشاب کردن)

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

اختر شمردن-شب‌بیداری

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

اله و بله-چنین و چنان

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

 

چال-گودی-حفره

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)
 

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
چال افتادن-گود شدن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

اطفال باغ-گل‌های تازه

خروس خوان-هنگام سحر

زانویی-زانو

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

 

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

دله دزدی-عمل دله دزد

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

 

بفرما زدن-تعارف کردن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
آهو چشم-معشوق-شاهد

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

 

آخرین تحویل(قیامت)

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

باربند-جای نهادن و بستن بار

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

حقه زدن-فریب دادن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

چس خوری-خست-بخل

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

درد دل-غم و اندوه درونی

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

زهکونی-اردنگی-تیپا

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

 

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

جون جونی-نگا. جان جانی

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

درد گرفتن دل از اسهال

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

بد قماش-بد جنس-خبیث

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
بسیار دلواپس و نگران بودن
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

خوش بنیه-سالم و قوی

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

به هم زدن-قطع رابطه کردن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

مال دنیا

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

 
اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

 

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

 

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
 

باردار-آبستن-حامله

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
ریشو-دارای ریش بلند
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

خصوصی-مقابل عمومی

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

دیر چسب-دیر آشنا

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
چاک کردن-نگا. چاک دادن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد
از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

زیر سری-بالش-متکا

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

پاکاری-شغل پاکار

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن
 

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

به تور زدن- به تور انداختن

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

 

زار-کوتاه شده ی زایر

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

 

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

بی قواره-بد شکل

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

چانه لغی-راز داری نکردن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

 

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

راحت کردن-کشتن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

حرام و حرس-ریخت و پاش

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

 

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

 
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

چار راه-محل تقاطع دو راه

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

خرابکار-اخلالگر-تروریست

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

چنگولک-سست و ضعیف

بادپا-تند رو-تیز تک
 

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

آبِ خشک-آب بسته

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

 

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

 

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

بمیرم-قربان بروم

 
بند آوردن-متوقف کردن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

حشری-شهوت ران-پر شهوت
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

 

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

ریختگی-ریزش

چرکو-آدم کثیف

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

دزد و حیز-نادرست و مکار

چوروکیده-پر چین و چوروک

رکاب دادن-راهی جایی شدن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

حلال وار-به صورت حلال

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

چپ دادن-رد کردن

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

جُربزه-قدرت-توانایی

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

 

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

حجله خانه-اتاق شب زفاف
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

تعلیمی-عصای کوچک

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

ارزانی(بخشیدن، دادن)

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
 

جوشی شدن-عصبانی شدن

چقال-مهمل بقال

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

 

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

 
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

جگر گوشه-فرزند

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

دور برد-دارای برد زیاد

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

دسته-ساعت دوازده

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

انگشت کردن(انگشت رساندن)

چشم کردن-چشم زدن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
دریافتی-حقوق

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

حساب کردن-پرداختن خرج

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

خنگ-نادان-ابله-کودن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

 

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

جامغولک-حقه-حیله

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

حرف پوچ-سخن بی معنی

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
ترش ابرو-عبوس
اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

بر وفق-مطابق-موافق

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

 
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

دال به دال-پشت سر هم

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

 

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

به جا آوردن-شناختن

آب تاختن(پیشاب کردن)

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

پشه کوره-پشه ی ریز

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
 

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

دست خدا به همراه-در پناه خدا
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

در دست-آماده-حاضر

خالی خالی-بدون چیز دیگری

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

چشم و ابرو-زیبایی چهره

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

خرج تراشی-هزینه درست کردن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

آهوی خاور-آفتاب

 

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

 

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

پیاله فروش-میخانه چی

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

پا سوز-عاشق شیفته

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

جراندن-جر دادن-پاره کردن

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

بلا نسبت-دور از جانب شما

جهود ی-هودی-مقتصد

زبر و زرنگ-چابک و فرز

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

آخرین تحویل-قیامت

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

حقه زدن-فریب دادن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

این خاکدان-دنیا

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

ته دار-پایه دار

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

 

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

بد قدم-نامبارک-بد شگون